-
فصل زایش
شنبه 12 دیماه سال 1388 10:29
نمی دونم جریان چیه که امتحانات ترم با فصل زایش گربه ها یکی شده از دم غروب که می شینم پای دفتر کتابام صدای نالشون میاد ، اونا توی کوچه می نالن من توی خونه ، من توی جزوه ها هو کتابام زائیدم اونا هم جور دیگه دارن می زان .
-
اعتراف بازی
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 13:30
پنج صفت بد خود را در وبلاگ بنویسید جیرجیرک خانوم : 1_ آدمارو به سختی توی زندگیم راه می دم و بلعکس خیلی راحت از زندگیم حذف می کنم حتی اگه قشنگترین خاطرات زندگیمو باهاشون گذرونده باشم. 2_تحمل حتی کوچکترین مریضی ها رو هم ندارم وقتی مریض می شم به همه کولیای روی زمین می گم زکی اونقدر بلند بلند گریه می کنمو ناله می کنمو...
-
وصیتنامه جیرجیرک سادیسمی
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 10:29
دیشب به نظر خودم شاخ گاو شکوندم ساعت دوازده دیگه پشت کردم به همه الواتیای شبانم گرفتم خوابیدم تا صبح خیر سر عمه کچلم پاشم تا 7 که می رم اداره بکوب درس بخونم. از ساعت 4 که ساعتم شروع کرد به زنگ خوردن همینطور 10 مین 10 مین snooze کردم تا خود خود 7:30 یعنی نیم ساعتم روش آخه بگو سادیسمی تو که دیگه خودتو خوب می شناسی چرا...
-
ما گنده لاتیم
شنبه 30 آبانماه سال 1388 14:27
بعله من برگشتم ولی کی رفتمو چه جوری رفتم که حالا برگشتم! 3 روز مونده به سفر کتابامو زدم زیر بغلو پا به پای بابا از اینور خونه به اونورخونه ، بابا بنده خدا می رفت توی آشپزخونه من با کتابام ولو می شدیم روی میز آشپزخونه بابا می رفت توی پذیرایی من با کتابام پهن می شدیم وسط پذیرایی بابا می رفت بخواب منو کتابا پهن می شدیم...
-
قرصام کوووو؟؟!!
شنبه 16 آبانماه سال 1388 14:22
بدون هماهنگی با بابا رفتم نام نویسی کردم واسه اینکه آخر همین هفته با بچه های دانشگاه بریم کیش پولم واریز کردم بعد که همه هماهنگیارو انجام دادم آخرش تازه نشستم گفتم راستی منم کسو کاری داشتم خیر سرم حالا چی بگم بهشون ؟بگم کجا می رم؟ اصلا آخه چرا دارم میرم؟ ( ایکن هی بچه هم بچه های قدیم) خیلی فکر کردم بعد تصمیم گرفتم نقش...
-
رضا گور به گوری آید به کنعان غم مخور
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 13:56
خیلی روز پیشا بود که با یه حرکت چرخشی توی تخم چشم خانم همکارزل زدم گفتم رضاا(من ) ( همکارا ) بعد همکارا همین طور که ابرواشونو بالا پایین می کردن با نیش باز چر خیدن گفتن رضا؟(همکارا: ) منم همین طور که سعی می کردم همه چیزو خیلی طبیعی جلوه بدم همرا با تیکای عصبی اتاقو ترک کردم نشستم پشت میزمو همینطور که رنگی به رخسارم...
-
قل قل عارفانه با طعم بوم شناسی
شنبه 2 آبانماه سال 1388 13:13
این ترم درس بوم شناسیو دادن به یه استاد پروازی که مارو با دانشجوهای تهران مقایسه می کنهو همش ازمون سئوالهای علمی می پرسه ماهم در جواب می گیم استاد ما می دونیم شما بگید ببینیم شما هم می دونید؟! استاد به عمق ماجرا پی نبرده بود تا زمانی که ازمون خواست اسمشونو توی اینترنت سرچ کنیم تا مقاله هاشونو ببینیم؛ ما هم یک صدا...
-
گروه سرود درازا و کوتاها
شنبه 25 مهرماه سال 1388 10:55
دوره راهنمایی که بودم توی مدرسه یه گروه موسیقی ترتیب دادیم .کلی از درسو مشقمون زدیم( حالا اگه کسی ندونه پیش خودش فکرمی کنه به به عجب گلی؛ کسی چه می دونه که من اصلا کلآ اهل درسو مشق نبودمو سرم درد می کرد یه جوری حالا هر جوری از درسو مشق جیم شم ) خلاصه بعد از کلی تلاشو خفه شدن مربی آموزشی ما آماده مسابقات شدیم، پولامونو...
-
کشف یک عدد جیر جیرک خانم
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 11:13
بعضی از آدما در همه حالت ممکن کلاس کارشونو حفظ می کنن به طور مثال: اگه یه وسیله ای توی دستشون بیفته که بلد نباشن باهاش کار کنن اصلا به روی خودشون نمیارنو کارو به کاردان میسپارن بعضی ها هم خیلی شیک از صاحب وسیله نحوه کارکردو جویا می شن بعضی ها هم تمام حواسشونو جمع می کننو بدون اینکه کوچکترین سوتی داده باشن به طور...
-
خر ما که چیز نداره خودش خبر نداره
شنبه 18 مهرماه سال 1388 11:48
گیلانه اینا اومده بودن خونه ما که ماشین مژده شروع کرد به جیغ کشیدن رفتم توی بالکن ببینم ماشینش داره نمی ره !دیدم نه تنها نرفته تازه یکی کپیو رنگش هم جفتش پارک شده برگشتم توی خونه می گم: مژده ماشینت زاییده آجی پر طلا: چقدر خوب می شد اگه ماشینا هم می زاییدن گیلانه : نه بابا اگه می زاییدن ما که شانس نداشتیم لابد ماشین ما...
-
دختر ایرانیم من
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 10:10
این منم دختر ایرانی از نژاد آریایی که به حبس ابد محکوم گشته " جرمم جنسیتم نیست جرمم ایرانی بودنم نیست جرمم قانونو فرهنگ ملت من و مجازاتش به قیمت یک عمر فیلتر شدنه. این روزا به یه جور بن بست روانی رسیدم دلم یه خونه مستقل خالی از تمام بایدو نباید ها می خواد دلم می خواد تمام مسیر شهرو پیاده برمو کسی نگه آی خانوم کجا...
-
پاچه و آغوش بی منت
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 09:24
خیلی وقت که دلم می خواد برم ولی حتی نمی دونم کجا می خوام برم اصلا چرا می خوام برم؟ حتی حوصله پرطلا هم ندارم که جلو آینه قدی همیشگی بایستمو اول یه دل سیر گریه کنم بعد پرطلا آرومم کنه بعد دست همدیگه رو بگیریمو بریم واسه ادامه یه زندگی بدون دغدغه دیگه دل اینو هم ندارم که وقتی صبح تازه از خواب پا می شم اول بدو بدو برم جلو...
-
کنسرت من
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 10:49
اولین کنسرت من دیروز در چهار راه فاطمیه توی آسانسور ساختمان پزشکان کیان همراه با نوازندگی آسانسور و حضور گرم آجی پر طلا که خود زنی می کرد هرچه زودتر محل حادثه رو ترک کنه به ازای چندبار بالا و پایین رفتن از ساختمان برگزار شد. با تشکر از دکتر محمود هاشمی و منشی ایشون خانم نمی دونم از اینکه همیشه تاخیرات منو با روی کاملآ...
-
من و لوبیای سحرآمیزم
شنبه 11 مهرماه سال 1388 10:04
کله سحر ساعت 12 که از خواب پریدم لوبیای سحر آمیزمو دیدم که سرش رفته توی فلک منم سوار آسانسور شدمو از لوبیا بالا رفتم ، همینطور که بالا می رفتمو کره زمینو دید می زدم یه خط طولانیو پر پیچو خمو پیدا کردم با خوشحالی داد زدموگفتم :مطمئنم این دیوار چینه بعد تلسکوپیو که معلوم نبود از کجا اوردمو برداشتم تا ببینم درست حدس زدم...
-
استاد جون
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 14:36
درس آمار و ریاضی هم دیگه برام تبدیل شده به یه جور معضل اجتماعی که هر چی جلو میرم منو وارد یه مرحله جدید از وقایع و حوادث می بره اصلا کلا" این مسئله بر می گرده به همون زمانهای طفولیتم که اگه بهش اشاره نشه واسه روحیه خودمم بهتر فکر می کنم 3 باری ریاضی پیشو گرفتم تا بالاخره به اتفاق مریم با نمره 11 پاسش کردم...
-
خیانت از نوع اشکارش با راهکار جدید
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 11:47
: مشکوک می زنی داری چیکار می کنی توی گوشیت هان؟ Sms هاشو delet می کنی؟ بده ببینم گوشیرو........ : نه! نه! اشتباه می کنی اینطورام که تو فکر می کنی نیست " دارم اسمشو عوض می کنم...